سلام بابا جان میدانید.........
برای من افتخار است که شمارا بابا خطاب می کنم و شما را چون پدر خویش میدانم .
زیرا بابا برای من همیشه فردی است که او را بیش تر از همه دوست میدارم؛کسی است که چراغ خانه و زندگیمان را روشن نگه داشته و من معتقد هستم که شما چراغ خانه و زندگی ما را نگه داشتید؛شما فردی هستید که او را بیش تر از همه دوست میدارم.
اما مولای من؛من اگر یک هفته تنها یک هفته از پدر خویش دور باشم مدام نگران او هستم با اینکه میدانم در کجای این کره خاکی قرار دارد......
من بسیار شرمنده شما هستم و از شما طلب پوزش دارم زیرا من در طول تمام لحظات زنگی ام به شما فکر نمیکردم و بی تاب دیدار و سخن گفتن با شما نبودم.
تنها اوقاتی که خیلی سراغ شما را میگرفتم لحظاتی بوده است که خواسته ای از شما داشتم.
واین مرا آزار میدهد آخر بی انصافی نیست.........
تنها اوقاتی سراغ پدر خویش را بگیرم که از او خواسته ای دارم. تازه اگر مطمئن بودم که کاری انجام ندادم که مولایمان را غمگین نکرده باشد و تنها خطایم بی توجهی به پدرم بوده خیالم راحت تر می بود.
اما چه کنم که از این رو نیز روسیاه و شرمنده ام.
اما من با این اعتقاد و امید به در خانه شما می آیم که.............
شما همواره حواستان به من نیز بوده است هنوز هم با وجود بی توجهی های من به شما و گناهانم به فکر من هستید و من را نیز دوست دارید و از حال من با خبرید...................
حضرت مهدی(عج):
فَاِنّا یحیطُ عِلمُنا بِأَنبائِکُم و لایعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخبارکُم.
ما از اوضاع شما کاملاً باخبریم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پوشیده نیست. (بحار، ج ٥٣، ص ١٧٥)